چند خطی از دفتر خاطراتم قبل از حرکت به سمت کربلا:
1394.09.02 ساعت 22:20
فردا عصر حرکت می کنم و الان یه حس غریبی دارم. چند لحظه پیش زنگ زدم و از بستگان و رفقا خداحافظی کردم.
هنوز نمی دونم طلبیدن من رو یا نه!
الان می خوام وصیت نامه بنویسم! کار سختی هست واقعن...
الهی و ربی من لی غیرک
1394.09.03 ساعت 14:40
حدود نیم ساعت دیگه می خوام حرکت کنم به سمت ترمینال. از چند روز پیش وسائلی که باید ببرم رو نوشته بودم و حالا با دقت همه رو توی یه کیف کولی سبک جاگذاری کردم. توکل بر خدا.
3 تا آیت الکرسی و چهار قل می خونم و بعدشم... کربلا کربلا، ما داریم می آییم.
شما می تونید مجموعه نوشته های اربعینی منو در آرشیو ببینید، یعنی اینجا.